اشنایی با اصطلاحات اجتماعی.سیاسی.فرهنگی

اشنایی با اصطلاحات اجتماعی.سیاسی.فرهنگی

موضوع : اشنایی با واژه ها و اصطلاحات اجتماعی.سیاسی. فرهنگی , ,

اصطلاحات و واژه های مهم فلسفی سیاسی ﺍجتماعی

ابسولوتیسم Absolutisme =; ابسولو به معنی مطلق و مقصدو از ابسولوتیسم حکومت مطلقه و ریاست یک نفر شخص مطلق العنان است بر جامعه. در این آئین حقوق و قدرت زمامدار نامحدود است. 

اپیس کوپالیسم Episcopalisme =; نام مسلکی است که در قرن 16 در اروپا به وجود آمد. این مسلک منسوب به ژان کالون تئولوژیست فرانسوی است. او به سلطنت تکیه نداشت و معتقد بود که قدرت روحانی تفوق بر قدرت جسمانی دارد.

آناشه Attache =; وابسته سفارتخانه. 

آپتی میسم Optimisme =; عقیده به خوش بینی و حسن ظن است. این اصطلاح غالباً ملحق به اصطلاحات حاکی از مرام های اصلی سیاسی می گردد. 

اپورتونیسم Opportunisme =; مسلکی است که طرفدارانش به سرعت برحسب تغییر وضع سیاسی یا تغییر رژیم یا زمامدار بنا به نفع شخصی تغییر عقیده می دهند. 

اپولوژیسم Apologisme =; نام فرقه ای موسوم به اپولوژیست ها که در قرن 17 درخلال جنگ های داخلی انگلستان برای مردم حق مقاومت در برابر پادشاه قائل بودند. فلاسفه آغاز مسیحیت را که معتقد به استدلال در مقابل مخالفین مسیحیت بودند نیز اپولوژیسم می خواندند.

اتوریتاریانیسم Autoritarianisme =; مسلک و سیستم حکومتی است، که در آن آزادی فردی تحت الشعاع قدرت دولت قرار می گیرد. 

اتوکراسی Autocracy =; سیستم حکومتی ای را گویند که در آن تمام قدرت ها در دست زمامدار باشد. 

اریستوکراسی Aristocrasey =; حکومت اشرافی، سیستم و نوعی حکومت که در آن قدرت و نظارت در دست عده کمی از اشراف باشد. 

اریستوکرات Aristocrate =; عضو هیأت حاکمه اشرافی. هواخواه حکومت اشرافی. 

اسکولاستیک Schoolastic =; حکمت و فلسفه حکمای قرون وسطی را که در مدارس به تدریس اشغال داشتند، اسکولاستیک می نامند. فلسفه این حکماء که به نام مدرسیون یا اصحاب مدرسه نیز نامیده می شدند، بیشتر جنبه دینی داشت. از فلاسفه مهم این مکتب آپلار، تامس داکن، گیوم داکن و سنت آنسلم را می توان نام برد. 

اسکی بیسم Escapisme =; به معنی فرار است و مقصود از آن فرار از شرکت در کارهای اجتماعی و امتناع از قبول پست های دولتی و شرکت در امور حکومت. 


اکسپانسیونیست Expansioniste =; طرفدار توسعه و گستش اراضی کشور به وسیله فتوحات نظمی یا به وسایل اقتصادی. 

الیگارشی olygarichie =; روشی در حکومت که توسط چند نفر اداره شود و کلیه قدرت ها در اختیار عده ای معدود باشد. 

امپریال imperial =; امپراتوری، شاهنشاهی. امپریالیست Imperialiste =; طرفدار و هواخواه امپراتوری.

امپریالیسم Imperialisme =; هواخواه امپراتوری، عقیده و روشی را گویند که هدفش بسط امپراتوری و توسعه قلمرو و حکومت بر دیگران است. 

اگوئیسم Egoisme =; عقیده به اینکه طبیعت انسان در همه جا و همه زمانی اساساً خودخواه است، لذا زمامدار باید انگیزه اش اگوئیستیک یعنی خودخواهی و خودپرستی باشد. 

آنارشی Anarechie =; آشوب، بی نظمی و هرج و مرج. در زبان یونانی به معنای «بدون حکومت» است. 

آنارشیست Anarechiste =; آشوب طلب. 

آنارشیسم Anarechisme =; هرج و مرج خواهی، مسلک آنارشیسم حکومت را تنها موجب بدبختی و مصیبت های اجتماعی می داند. 

انترناسیونال International =; جهانی بین المللی.

انترناسیونالیسم Internationalisme =; در مقابل ناسیونالیسم است و عبارت است از اعتقاد به اینکه همکاری و معاونت مابین ملت های جهان موجب سعادت و برقراری صلح و آرامش حکومت جهانی است.

انتلکتوال Intellectual =; روشنفکر، خردمند.

انتلکتوالیسم Intellectualisme =; مکتب اصالت قریحه و هوش و عقیده بر اینکه علم زاده عقل است و عقل منبع دانش و کشف حقیقت، یا علم صحیح به واقعیت تنها از طریق قریحه و هوش و عقل میسر است. 

اندوستریالیسم Industerialisme =; یعنی صنعتی شدن زندگی انسان و رواج صنعت و کارخانه و ماشین و اهمیت دادن به صنعت. 

اندیویدوالیسم Individualisme =; یعنی اصالت فرد و طبق این فلسفه باید اجازه داده شود که هرکس به اختیار آزاد برای خود فکر و کار کند. 


اوبژکتیویسم Objectivisme =; که آن را ایدآلیسم اوبژکتیف نیز می نامند، فلسفه ای است که حقایق را از نظر حسی نگاه می کند. 

اوتارکی Autarky =; به معنی استقلال اقتصادی است.

اولترا اندیویدوالیسم Ultra Individualisme =; عقیده به فردیت افراطی است. 

اولتیماتوم Ultimatum =; اتمام حجت، آخرین پیشنهادی که دولتی به دولتی می دهد و در صورت عدم قبول موجب بروز جنگ می شود. 

ایرولاسیونیسم Irolationisme =; اعتقاد به لزوم تبعیت از یک خط مشی و سیاست و کناره گیری علنی یک ملت از همکاری سیاسی و اقتصادی. 

باکونی نیسم Bakuninisme =; عقیده سیاسی با کونین پیشوای آنارشیست روسیه و اروپا. وی این مکتب را که اصولش لزوم تخریب دولت و حفظ حقوق فردیت و افکار خداوند است را ابداع کرد. 

بالشویسم Balshewisme =; شیوه ای خاص از مکتب «مارکسیسم» است، که طبق آن طبقه کارگر باید به وسیله دستجات محلی که پیرو انضباطی شدید از طرف دولت مرکزی باشند هرچه زودتر قدرت سیاسی را به دست آورند. 

بربریسم Barbarisme =; وحشیگری، توحش و حالت بدوی زندگانی جوامع اولیه و اقوام دور از تمدن. 

بلوک Bloc =; دسته متحد، گروه هم بسته.

بورژوا Bourgeois =; سرمایه دار، دولتمند، شهرنشین ثروتمند.


بورژوازی Bourgeoisie =; سرمایه داری، طبقه ثروتمند و سوداگر. 

بنتهامیسم Benthamisme =; بنتهامیسم به نوعی مخصوصی از لیبرالیسم اطلاق می شود. 

پاتریوت Patriot =; میهن پرست. 

پاتریوتیسم Patriatisme =; به معنی میهن پرستی است.


پارتیکولاریسم Particularisme =; علاقه شدید هر شهر به حفظ حالت خاص خود. 

پلیتیک Politique =; علم سیاست، سیاست. 

پارتیزان Partisan =; سرباز چریک، هواخواه، طرفدار. 

پارلمان Parlement =; مجلس نمایندگان، مجلس شورا و سنا. 

پارلامانتر Parlementaire =; عضو پرلمان، مطابق با آداب و رسوم پارلمان. 

پارلمانتریسم Parlementairisme =; روشی است در حکومت که در آن قوه مجریه در اعمال خود مسؤول قوه مقننه یعنی پارلمان می باشد. 

پاروشیالیسم Parochialisme =; محدودیت فکر و دلبستگی به انجام کارهای بلوکی و بخشی و محلی. 

پاسی فیسم Pacifisme =; صلح طلبی، مخالفت با جنگ به هر نوع و شکلی که باشد. 

پراگماتیسم Pragmatisme =; اصالت عمل و نقطه مقابل متافیزیک است. پیشوای این مکتب ویلیام جیمز آمریکایی است.
پروونسیالیسم Provinclisme =; نام سیستم حکومتی است که توسط ثروتمندترین افراد یک جامعه اداره شود. 

پلورالیسم Pluralisme =; به معنی کثرت، به فلسفله سیاسی اطلاق می گردد که علاقه فرد نباید منحصر به پیوستگی سیاسی وی با دولت باشد، بلکه علاقه های دیگری نیز دارد. مانند علاقه مذهبی و اقتصادی. 

تائوئیسم Taoisme =; نام مکتب سیاسی است، که بنیانگذار آن لااوتسه (604-501ق.م) است فلسفه وی یک نوع مذهب لیبرال است.

تاکتیک tactic =; فن جنگ و راهنمایی سیاه در نبرد با دشمن. 

تامیسم Thomisme =; مکتب سیاسی منسوب به تامس داکوین (1225-1274ب.م). 

تئوکراسی Theocratey =; رژیم و روشی را در حکومت گویند، که رؤسا و فرماندهان درجه اول آن پیشوایان روحانی و ارباب دین باشند، به عبارت دیگر حکومت مذهبی است. 

ترادیسیون Tradition =; سنت، رسوم اجتماعی. 

ترادیسیونالیسم Traditionalism =; اعتقاد به اصالت، سنت پرستی. 

تروتسکی ایسم Trotskisme =; فرقه منشعبی از حزب کمونیسم که بنیان گذارش تروتسکی یکی از پیشوایان انقلاب بلشویکی روسیه بوده. 

ترور Terreur =; وحشت و هراس، کشتن و از بین بردن مخالفین. 

تروریست Terroriste =; عامل ترس و وحشت، آدم کش. 

تروریسم Terrorisme =; عقیده به لزوم آدم کشی. 

تریدیونیون Trade-Union =; عنوان تشکیلاتی است از کارگران به منظور کوشش در بهبودی احوال ایشان و افزایش مزد و تقلیل ساعات کار و تأمین بیمه بیماری و وسایل بهداشت و... 

تریدیونیونیسم Trade-Unionism =; یعنی به یک اتحادیه کارگری گرویدن. لنین بین تریدیونیونیسم و سوسیالیسم فرق گذاشت. کارگران هیچگاه سوسیالیست نمی شوند بلکه ابتدا تریدیونیونیست می شوند. 

توتالیتاریونیسم Totalitarianisme =; به معنی حکومت جمعی است و حکومتی است که در کلیه شؤون زندگی فرد دخالت می کند و آن را تنظیم و برای آن مقررات وضع می کند.

تیرانی Tyrannie =; به معنی حکومت ستمگری و جور و ظلم است. 

تیرانیسید Tyrannicide =; به معنی ظالم کشی و اعتقاد به لزوم قتل سری و ترور زمامداران حکومت است. 

تیموکراسی Timocracy =; این اصطلاح در مورد حکومتی و دولتی به کار برده می شود که زمامدارانش تنها به خاطر شرف و به دست آوردن افتخار کار می کنند. این واژه را افلاطون در کتاب جمهوریت خود به کار گرفته است. 

دپارتمانتالیسم Departmentalisme =; حکومتی که به ایالات و استان ها و بخش های کشور استقلال در امور داخلی خود دهد.

دسانترالیسم Decentralisme =; عبارت است از انتقال نظارت و کنترل از قدرت مرکزی به واحدهای محلی. 

دسپوت Despot =; مستبد. 

دسپوتیسم Despotisme =; حکومتی را گویند که پیرو حکومت مطلقه و خودکامگی و به دست زمامداری خودرأی و مستبد اداره شود. 

دماگوژی Demagogie =; عوام فریبی. دموکرات Democrate =; آزادی خواه، طرفدار آزادی. 


دموکراتیک Democratique =; شیوه همرایی. 

دموکراسی Democracy =; آزدیخواهی با روشی در سیاست و حکومت که در آن اختیارات در دست مردم و نمایندگان آنها می باشد.

دمونستراسیون Demonstration =; تظاهر دسته جمعی که در آن فرقه ای یا فرقه هایی یا احزاب مختلفی شرکت داشته باشند و به وسیله سخنرانی و گردش در معابر برای به دست آوردن خواست های خود جد و جهد کنند. 

دگماتیسم Dogmatisme =; فلسفه جزمی، عقیده به اینکه باید کورکورانه از سنت ها بدون پرسش پیروی کرد. 

دیالکتیک Dialectique =; مکالمه، مباحثه و جدل با روشن کردن مطلبی به وسیله مکالمه و تعقل مانند روش منطقی، منطق مکتب «مارکس» که به نام «ماتریالیسم دیالکتیک» مشهور است. 

دیپلومات Diplomate =; سیاسی، سیاستمدار. 

دیپلوماسی Diplomacy =; سیاست، علم سیاست، حل و عقد امور میان کشورها و ممالک خارجی. 

دیکتاتور Dictateur =; مستبد، خودرأی، خودکام. 

رادیکالیسم Radicalisme =; مکتبی است در سیاست که هواخواهان آن از اوضاع موجود ناراضی بوده و طالب تجدیدنظر و درهم شکستن تمامی قوانین و نظامات می باشند (برای به وجود آوردن مؤسسات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نو). 

راسیونالیسم Rationalisme =; فلسفه اصالت عقل، اعتقاد به برتری و تفوق عقل بر همه چیز. 

رستوراسیون Restauration =; دوران اعاده سلطنت به خانواده بوربون که از سال 1814 تا سال 1830 ادامه یافت. 

رفراندوم Referendum =; مراجعه به آراء عمومی از طرف دولت برای دستیابی به اکثریت آراء مردم. 

رفرم Reforme =; اصطلاح، تغییرات و اصلاحات سطحی در امور اقتصادی و سیاسی بدون توسل به انقلاب و شورش. 

رفرماسیون Reformation =; اصلاحات سیاسی و اقتصادی، نهضت اصلاحی.

رولوسیون Revolution =; انقلاب، طغیان و شورش. 

رویالیسم Royalisme =; سلطنت طلبی، شیوه سلطنت طلبان در برابر جمهوریخواهان. 

ریتوالیسم Ritualisme =; آداب پرستی، اعتقاد به لزوم رعایت آداب مذهبی و آداب و رسوم به حد افراط. 


رویزیونیسم Revsionisme =; نام مکتب و مسلک ادوارد برنشتاین سیاستمدار، نویسنده سوسیال دموکرات آلمان است هدف این مسلک اصلاح و تعدیل سوسیالیسم انقلابی مارکس بود. 

ژئوپولتیک Geo Poltiqoue =; نام علم جدیدی است که هدفش مطالعه و تحقیق در روابط بین جغرافیا با حیات قدرت ها و امپراتوری های بزرگ است. 

ساتیاگراها Satyagraha =; دریافت حقیقت، نهضت سیاسی و مذهبی ای که در سال 1919 شروع شد و به وسیله مقاومت منفی در برابر تجاوزات بیگانگان مبارزه نمود. 

سانترالیسم Centralisme =; اصول تمرکز در روش اداره حکومت یک کشور و تمرکز امور در حکومت مرکزی در پایتخت.

سزاریسم Czarisme =; حکومت قیصری و به همان مفهوم استبداد واتوکراسی و قدرت مطلقه امپراتور است. 

سکولاریسم Secularisme =; دنیاپرستی، اعتقاد به اصالت امور دنیوی و رد آنچه غیر آن است. 

سنا Senat =; مجلس اعیان، مجلس اشراف، مجلسی که نمایندگان آن از بین طبقات و افراد ممتاز انتخاب می شوند. 

سناتور Senateur =; نماینده مجلس اشراف، مجلسی که نمایندگان آن از بین طبقات و افراد ممتاز انتخاب می شوند. 

سندیکا Syndicat =; اتحادیه کارگری. سندیکالیسم Syndicalisme =; مسلکی سیاسی و جنبشی انقلابی است، که هدفش به وسیله اتحادیه های کارگری دولت به انجام رسد و دموکراسی پارلمانی را از طریق طغیان و هر نوع انقلابی واژگون کند. 

سوسیالیست Socialiste =; طرفدار و هواخواه مکتب «سوسیالیسم». 

سوسیالیسم Socialisme =; مسلکی است که هدفش ایجاد و برپا کردن دسته جمعی جامعه است به نفع مردم به وسیله مالکیت دولت نسبت به کلیه وسایل تولیدی اعم از صنعت و وسایل حمل ونقل و غیره. کنترل آنهااز طرف دولت است. 

شووینیسم Chauvnisme =; ملت بازی، وطن بازی، افراط و مبالغه کورکورانه در میهن پرستی. 

فابیانیسم Fabianisme =; نام مسلک سیاسی یک سازمان سوسیالیستی در انگلستان است. اینها سعی کردند که سوسیالیسم را در طبقه متوسط معمول سازند. 

فاشیست Fachiste =; این اصطلاح از کلمه فاشیسمو که به عنوان شعار قدرت در روم قدیم بود گرفته شده و به معنی آشوب طلب و هرج و مرج طلب است. 

فاشیسم Fachisme =; این مسلک، در زمان حکومت موسولینی احیاء شد. شیوه ای در سیاست است که هرج و مرج و آشوب
 طلبند
_________________________________________________________________اصطلاحات فلسفی

استقراء 
یکی از اقسام استدلالیا حجت است.
استقراء در جایی است که ذهن از قضایای جزئی به نتیجه ای کلی می رسد؛ یعنی از جزئی به کلی می رود. 

مثلاً ما وارد روستایی می شویم و از چند نفر می پرسیم که چه دینی دارند؟
آنها پاسخ می گویند که مسلمان هستند. سپس ما از مسلمان بودن چند نفر از اهالی روستا، نتیجه می گیریم که پس همه خانواده های روستا، مسلمانند.
در اینجا ما با استدلال استقرائی، نتیجه گیری کرده ایم. یعنی از تعدادی نمونه های جزئی (مسلمان بودن چند نفر از اهالی روستا) نتیجه کلی گرفته ایم.(این که همه خانواده های روستا، مسلمانند.) 

استقراء بر دو قسم است:
1)استقراء تام
2)استقراء ناقص 

استقراء تام 

استقراء تام در جایی است که افراد مورد نظر، یعنی نمونه های جزئیی که می خواهیم از آن ها نتیجه گیری کنیم، به تعدادی باشند که بتوانیم همه آن ها را بررسی کنیم؛ یعنی افراد و نمونه ها، محصور و معدود باشند و هر یک جدا جدا مورد بررسی قرارگرفته باشند و پس از بررسی همه آن ها، حکم کلی صادر شود.
این حکم کلی در مورد همه آن ها صادق است، زیرا تک تک آن ها مورد بررسی قرار گرفته و مشمول این حکم بوده اند. 

برای مثال، مدار تک تک سیاره های منظومه ی شمسیرا مشاهده می کنیم و می بینیم که مدارهای همگی شان بیضوی است. آن گاه، نتیجه می گیریم که همه سیارات منظومه شمسی دارای مدار بیضوی هستند. 

همان طور که ملاحظه می شود، این نتیجه گیری، بدیهی و کاملا صحیح می باشد. 

استقراء ناقص

این استقراء، در صورتی است که همه افراد مورد نظر بررسی نشده باشند.
به این صورت که ما در تعدادی از آنها صفتی معین بیابیم و سپس حکم کنیم که همه افراد آن موضوع دارای آن صفت هستند.مثالی که در آغاز زده شد، نمونه ای از استقراء ناقص بود. 

مثال دیگر اینکه:
کشف می کنیم که علت سرما خوردگی و آبله،ویروس است. سپس نتیجه بگیریم: بنابراین، علت همهبیماری ها ویروس می باشد. چنانکه معلوم است، این اسقراء به هیچ وجه درست نیست؛ زیرا بسیاری از بیماری ها علت های دیگری غیر از ویروس دارند.
به همین سبب، در استدلال کردن، اسقراء ناقص به هیچ وجه اطمینان بخش نیست و استفاده از آن در استدلال، یکی از اقسام مغالطات به حساب می آید. 

از اقسام استقراء، تنها استقراء تام است که یقین آور است؛ زیرا همه افراد آن بررسی شده اند و حکمی که در آخر به صورت کلی بیان می شود حقیقتاً بر همه صادق است؛ در حالی که استقراء ناقص به هیچ وجه دلیل محکمی نیست، زیرا نمونه های دیگری هم هستند که بررسی نشده اند و به این دلیل نمی توان نتیجه کلی، یعنی صادق برهمه افراد گرفت.

  • جوهر :جسمی سرخ رنگ را تصور می کنیم. دو چیز را از آن درک می کنیم:
    اولا این که جسمی هست و ثانیا این که رنگی وجود دارد که وابسته و قائم به این جسم است و این جسم محل و زیرنهادی است برای این سرخی.


البته معلوم است که رنگ در تحقق و وجود خود، احتیاج به جسم دارد، یعنی باید جسمی باشد تا رنگ عارص بر آن گشته و در آن تحقق یابد؛ در حالی که جسم به رنگ ابدا محتاج نیست؛ یعنی اگر رنگ سرخ از جسم زدوده شود، آن جسم از جسمیت خود نمی افتد و باز هم جسم است. 

از سوی دیگر، اگر رنگ سرخ از بین رفته و رنگ دیگری جانشین آن گردد، جسم در هر حال باقی است، در حالی که اگر جسم نابود شود، رنگ سرخ یا هر گونه رنگی که داشته، از میان خواهد رفت.
بنابراین، رنگ، قائم و وابسته به جسم است، اما جسم قائم به چیزی نیست. 

آنچه مانند جسم، وجودش قائم به خود باشد و برای تحقق به چیزی دیگر احتیاج نداشته باشد، جوهرنامیده می شود و آنچه مانند رنگ، وجودش وابسته و قائم به چیزی دیگر باشد، عرض خوانده می شود. 

اول کسی که مفهوم جوهر را وارد درفلسفه کرد،ارسطو بود. وی جوهر را یکی از مقولات ده گانه قرار داد. 

اکنون برای آشنایی بیشتر با مفهوم جوهر که جایگاهی بسیار اساسی در فلسفه ومنطق دارد، از زاویه دیگری به موصوع نگاه می کنیم: 

  • هنگامی که با یک شیئ روبرو می شویم، می توانیم دو گونه سوال بپرسیم.


سوال اول این که:
کدام ویژگی ها برای آن شیئ جنبه بنیادین و ضروری دارند، یعنی شیئ را آن چیزی می کنند که هست؟ و به عبارت دیگر هویت شیئ را بنا نهاده اند؟
مثلا، وقتی می پرسیم میز حقیقتا چیست؟ منظورمان آن ست که از میان ویژگی ها و صفات زیادی که میز دارد، کدام یک از همه اساسی ترند؛ به این صورت که اگر میز آن ویژگی ها را از دست بدهد، دیگر میز نخواهد بود.
به عنوان نمونه، رنگ یکی از ویژگی های میز است، ولی اگر تغییر کند، میز باز هم میز خواهد بود. در صورتی که اگر پایه های میز نباشد، دیگر به آن میز نمی گوییم.
بنابر این می رسیم به اینکه کدام بخشها یا عناصر، نقش بسیار بنیادی دارند، و به عبارت دیگر، چه بودی آن شیئ را تعیین می کنند. 

سوال دوم این است که:
چه ویژگی هایی در شیئ وجود دارند که در طی همه دگرگونیهای شیئ، پایدار می مانند؛ به نحوی که شیئ با اینکه تغییر می کند، همان شیئ باقی می ماند؟
طبیعت مدام در دگرگونی است و ما همیشه به چیزهای در حال تغییر بر می خوریم:
برگ، سبز است، بعد از مدتی زرد و پژمرده می شود. کودک به دنیا می آید، جوان می شود، پیر می شود و بلاخره می میرد و غیره... . 

مساله این است که اگر بخواهیم در باره همه این چیزهای دستخوش تغییر صحبت کنیم، باید امری زیر نهادی درشیئ باشد که همان طور که بوده ـ بدون تغییرـ باقی بماند و تنها صفات دیگر شیئ تغییر کند.
مثلاً می گوییم برگِ زرد، پژمرده شد. انسانی که کودک بود، جوان شد، پیر شد، ومرد. میز، رنگ سبز داشت، بعدا به رنگ قهوه ای درآمد. 

در تمام این موارد، بی آنکه حتی خودمان نیز متوجه باشیم، داریم به موضوع و زیر نهادی اشاره می کنیم که به گونه های مختلفی در می آید و با ثابت ماندن این زیرنهاد است که ما آن شیئ را پس از تغییر ها و دگرگونی ها، هنوز همان شیئ می دانیم. 

اگر به این مطلب، یعنی وجود یک زیر نهاد برای شیئ، قائل نشویم، اساسا نمی توانیم بگوییم که تغییری اتفاق افتاده است؛ چراکه:
تغییر، همیشه تغییر یک چیز است، یعنی چیزی هست که آن چیز، پایدار است و تنها صفات دیگرش تغییر می کند.
در حقیقت، هر تغییر به یک نوع ثبات احتیاج دارد. 

بدین ترتیب، سوال دوم ما این است که آن چیز ثابت تر و پایدارتر که مبنای همه حرفهای ما درباره تغییراست، چیست؟ یعنی آن چیزی که خودش پایدار است، در حالی که خاصیتها و ویژگیهایش تغییر می کنند؟ 

پاسخ هر دو سوال مذکور، امری است به نام جوهر.
آنچه هویت اصلی شیئ را می سازد، همان است که در طول تغییرا ت پایدار می ماند و به این جیز بنیادین، جوهر می گوییم. 

این چیز همان طور که گفته شد، به هیچ چیز دیگری وابسته نیست و فقط قائم به خود است.
بنابر این وقتی می پرسیم: این چیز واقعاً چیست؟ و جواب می دهیم برگ و یا انسان، برگ بودن و انسان بودن، جوهر می باشند برای این موجودات.
برگ که جوهر است، زرد و پژمرده، می شود. در حالی که مثلاً سبز بودن یا اندازه برگ، جوهر آن نیست، زیرا رنگ و اندازه آن تغییرمی کندودرعین حال، برگ، برگ است. 

اکنون می پرسیم:
جوهر حقیقتاً چیست؟ 

جوابی کهارسطو به این پرسش می دهد و هنوز هم پاسخ اصلی محسوب می شود این است که:
جوهر در حقیقت، نوعی نظم یا ساخت درونی و یاهمان صورت شیئ است. یعنی این که شیئ به چه نحو، تشکل و سازمان پیدا کرده است. انسان بودن یا برگ بودن، مجموعه سازمان یافته ای از توانایی ها و قوا است، به صورتی که نظم و ساخت پیدا کرده اند. 

به این ترتیب می توان گفت:
جوهر، زیربنا و ساخت اصلی هر شیئ است که هویت آن را می سازد و قائم به خود است، یعنی نیازی به وجود دیگر ندارد. به همین خاطر، در تعریف آن گفته اند:
امری است که اگر در خارج موجود شود، در موجود مستقل دیگری نخواهد بود، بلکه خودش امری مستقل و بی نیاز از موجودات دیگر است.


انتزاع

انتزاع یا تجرید، در اصطلاح فلسفه و روانشتاسی به یک عمل خاص ذهنی گفته می شود. 

این عمل ذهنی از این قرار است که:
ذهن پس از آنکه چند چیز مشابه را درک کرد، آنها را با یکدیگر مقایسه می کند. اوصافی را که مخصوص به هر یک از آن هاست، کنارگذاشته و وجه تشابه و صفت مشترک میان همه آنها را بر می گزیند. سپس از آن صفت مشترک، یک مفهوم کلی می سازد که درباره همه آن افراد صادق است. در این هنگام گفته می شود که این مفهوم، از این چیز ها انتزاع شده و مفهومی انتزاعی است. 

برای مثال، چند نفر از دوستانمان را می بینیم. وجوه تمایز، یعنی آن اوصافی راکه هر یک را از دیگران متفاوت می سازد، کنار گذاشته و وجه مشترک میان همه آن ها را که انسانیت است، بر می گزینیم.
اکنون، انسانیت مفهومی کلی است که بر همه آنها صدق می کند. بنابراین می گوییم: مفهوم انسانیت از آنها انتزاع شده است. در حالی که اوصاف مخصوص به هر کدام از آن ها با یکدیگر متفاوت است. قد و وزن شخص خاصی را نمی توان بر همه صادق دانست؛ چرا که شخص دیگر، قد و وزن این شخص را ندارد. 

به همین ترتیب و بنابر آنچه گفته شد، در می یابیم که انتزاعی (یعنی انتزاع شده) همین مفهوم کلی است که از مصادیق خارجی انتزاع شده است؛ مثلا مفاهیم انسانیت یا حیوان، مفاهیمی انتزاعی هستند. مفاهیم انتزاعی در خارج وجود ندارند، یعنی نمی توان انسانیت را در خارج نشان داد، بلکه ذهن این مفاهیم را در ضمن موجودات به طریقی که گفته شد، در می یابد. 

به طور خلاصه، انتزاع، یک فعالیت و عمل ذهنی است که عقل توسط آن، مفهومی را از عالم خارج در می یابد و خود این مفهوم، انتزاعی نامیده می شود.


تسلسل

مجموعه ای از اشیا را که بین آنها نوعی ترتیب باشد، "سلسله" و هریک از آن اشیا را "حلقه سلسله" می گویند. مثلا قطاری ازشتران را سلسله و هر یک از شتران را حلقه آن سلسله می نامیم. 

هر سلسله تسلسل دارد؛ زیرا تسلسل در لغت به معنای آن است که اموری به دنبال هم و زنجیر وار واقع شوند. مثلاً سر بازانی که در یک صف پشت سر هم راه می روند، یک سلسله بوده و تسلسل دارند. 

در اصطلاح فلسفه، تسلسل عبارت است از اینکه:
شیئ الف علت شیئ ب باشد، شیئ ب علت شیئ ج باشد و به همین نحو سلسله علت ها و معلولها تا بی نهایت ادامه یابد. به عبارت دیگر، سلسله علت ها و معلول ها خواه در سمت علت ها، خواه در سمت معلول ها و خواه در دو طرف، هیچ گاه پایان نیابد و الی غیر النهایه ادامه یابد.
بنابر این تسلسل فلسفی، امری است که در رابطه علیت پدیدار می گردد 

دور

دور
 در لغت، به معنای حرکت شیئ در یک مسیر منحنی است، به گونه ای که به نقطه نخستین باز گردد. 

همه ما با دور در استدلالها آشناییم. مثلا اگر برای اثبات "اصل خطوط موازی" در هندسه ی اقلیدسی، از این گزاره که مجموع زوایای داخلی هر مثلثی 180 درجه است استفاده کنیم، و سپس، برای اثبات این که مجموع زوایای داخلی مثلث، 180 درجه است، از اصل خطوط موازی استفاده کنیم، دچاردور در استدلال شده ایم و به همین خاطر استدلال، باطل است. 

اما تعریف اصلی دور چیست ؟

دور یعنی اینکه: 

شیئ الف از جهتی به شیئ ب احتیاج داشته باشد( معلول ب باشد)، و در همان حال، شیئ ب نیز از همان جهت به شیئ الف وابسته باشد. (معلول الف باشد.)

به این ترتیب، هر یک از این دو شیئ، معلولِ معلول خود و یا از جنبه دیگر علتِ علت خود می باشند. 

به بیان دیگر،دور عبارت است از آنکه موجودی از آن جهت که علت و موثر در پیدایش موجود دیگری است، معلول و محتاج به آن نیز باشد؛ یعنی یک شیئ از جهتی به شیئ دیگر نیاز مند باشد که شیئ دوم نیز خود از همان جهت به شیئ اول نیازمند است.

عوام فریبی


عوام فریبی آن است که شخصی به جایاستدلال و اقامهٔ برهان برای اثبات یک عقیده، سعی می‌کند از راه تحریک احساسات و هیجان‌های جمعی و توسل به عواطف و جوّ حاکم، نوعی تصدیق جمعی نسبت به نتیجهٔ مطلوب خود به دست آورد، به شیوه‌ای که تک تک مردم چنین بیاندیشند که آن‌ها با پذیرش عقیده، به نوعی یگانگی با گروه رسیده‌اند و این یگانگی به آن‌ها امنیت و قدرت می‌دهد و اگر کسی با عقیدهٔ جمع مخالفت کند، از آن روح امنیت و قدرت محروم خواهد شد.
در عوام‌فریبی، شخص گروه زیادی از مردم را مخاطب قرار داده، با بیاناتی هیجان‌آور و شورانگیز، احساسات و عواطف آنان را تحریک می‌کند و با تکیه بر همین شور و هیجان عوام، آن‌ها را نسبت به نتیجه و مدعای خود متقاعد می‌کند.
در عوام‌فریبی، گاه برای افزایش تأثیر روی تک‌تک افراد، از وسایل دیگری همچون برافراشتن پرچم‌ها، نواختن موسیقی مناسب کمک گرفته می‌شود.
شیوه غیرمستقیم، مبتنی بر تحریک عواطف مخاطبان در رابطه با استدلال نیست؛ بلکه در آن از شگردهای مختلف دیگری برای برانگیختن روحیه جمعی هر یک از افراد استفاده می‌شود. در این‌جا مخاطب، تک‌تک افرداند، نه توده مردم. مثلاً در یک کتاب یا مقاله، مطلب چنان به فرد تلقین می‌شود که می‌پندارد تمام کسانی که در راه رشد و پیشرفت می‌باشند، آن را پذیرفته‌اند و نپذیرفتن آن، جاماندن از کاروان دانش و پیشرفت است.
حربه اصلی عوام‌فریبی، این احساس درونی‌است که هر کس می‌خواهد مورد تحسین دیگران قرار گیرد و بر ارزش و احترامش افزوده شود. این احساس گاه باعث تمایل افراد به تشبه به افراد مشهور می‌شود. تهیه‌کنندگان تبلیغات و آگهی‌های تجاری از این روحیه حداکثر استفاده را می‌کنند؛ مانند پوستری که در آن شخصیت معروفی را در حال نوشیدن چای مخصوصی نشان می‌دهد. افزون بر این، سعی می‌شود میان کالای مورد تبلیغ و امور مورد علاقه مخاطب، ارتباط برقرار شود؛ بنابراین در تبلیغات تصویری، در ضمن تبلیغ یک کالا، صحنه‌هایی از طبیعت یا صحنه‌های مهیج ورزشی استفاده می‌شود.
عوام‌فریبی مخصوص تبلیغات نیست؛ بلکه به ویژه در جهان سیاست مورد استفاده قرار می‌گیرد.

دیالتیک

دیالتیک (dialectic) کلمه ای است یونانی و در اصل از واژه دیالگو(dialogos) مشتق شده است که به معنای مباحثه و مناظره است. 

دیالکتیک به روش خاصی از بحث و مناظره گفته می شود که اول بارسقراط حکیم در مقابلِ طرف گفتگوی خود در پیش گرفت. هدف وی از این روش، رفع اشتباه و رسیدن به حقیقت بود.
روش او به این صورت بود که در آغاز، از مقدمات ساده شروع به پرسش می نمود و از طرف خود در موافقت با آنها اقرار می گرفت . سپس به تدریج به سوالات خود ادامه می داد تا اینکه بحث را به جایی می رساند که طرف مقابلش، دو راه بیشتر نداشت:
یا اینکه مقدماتی را که قبل از این در شروع بحث پذیرفته بود، انکار کند و یا اینکه از مدعیات خود دست کشیده و به آنچه سقراط معتقد است، معترف شود.
این روش گفتگو و بحث، امروزه نیزبه نامروش دیالکتیکی یا روش سقراطی معروف است. 

افلاطون، کلمه دیالکتیک را به روش خاص خود اطلاق کرد که هدفش دستیابی به معرفت حقیقی بود. به عقیده او، از راه سلوک عقلی و همراه با عشق، باید نفس انسانی را به سوی درک کلیات و یا مثل که حقایق عالمند، راهنمایی کرد. او طریقه خاص خود را برای کسب این نوع معرفت، دیالکتیک نامید و تمام آثارش را نیز به طریق بحث و گفتگو و به عبارت دیگر به روش دیالکتیکی نگاشت.
دانشمندان جدید از قبیل کانت نیز این کلمه را در مواردی استعمال کرده اند. 

اما قبل از همه این ها، حدود پنج قرن ق.م فیلسوفی یونانی به نام هراکلیتوس، نخستین کسی بود که این لفظ را به کار برد. او معتقد بود که عالم همواره در حال تغییر و حرکت است و هیچ چیز پابرجا نیست. 

هگل، دانشمند مشهور آلمانی با توسل به مفهومی که هراکلیتوس ابداع کرده بود و در ادامه نظریه وی، منطق و روش مخصوص خود را برای کشف حقایق، دیالکتیک نام گذارد.

وی، وجود تضاد و تناقص را شرط تکامل فکر و طبیعت می دانست و معتقد بود که پیوسته ضدی از ضد دیگری تولید می شود. 

بالاخره در مکاتب مارکسیسم و لنینیسم، واژه دیالکتیک به معنای حرکت و تحول در تمام جنبه های مادی، اجتماعی،اقتصادی، خلاقی و طبیعی به کار رفت.
بدین ترتیب، فلسفه دیالکتیک در این مکاتب چیزی جز مطالعه طبیعت و جامعه ی در حال دگرگونی نیست. 

مارکس و انگلس نظرات مادی خود را براساس منطق هگل تشریح و تبیین کردند و از همین جا بود که ماتریالیسم دیالکتیکبه وجود آمد. در حقیقت، ماتریالیسم دیالکتیک، ترکیبی است از فلسفه مادی قرن هجدهم و منطق هگل که مارکس و انگلس این دو را به یکدیگر مرتبط ساختند.

 

 



ارسال نظر براي اين مطلب


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







نمایش کلیه نظرات

آخرین مطالب ارسالی

استفاده از تمام ظرفيت تانکر هاي آبرساني آبفاي البرز درتابستان 93
همت همکاران آبفاي البرز براي غلبه بر دشواريهاي تامين و توزيع آب در سال 93 تحسين برانگيز بود
فعاليت حاميان آب دانش آموزي دركرج آغاز شد
شرکت آب تهران: بحرانی ترین وضعیت آبی را در 46 سال گذشته داریم
دهه فجر مبارک باد
کاهش آلودگی آب و راهکارهای آن
کشور در وضعیت بحران کم آبی قرار دارد/ آخرين فرصت ها را از دست ندهیم
آخرین وضعیت سطح تراز آب دریاچه ارومیه/ تعیین مرز بین آب و خشکی با دقت بالا
مدیریت منابع آب در ایران و جهان
موجودی ذخایر آب سدهای ایران
چگونه آب را براي آيندگان ذخيره کنيم
ارزش و اهميت آب
آب سرچشمه ی حیات است بدون آب زندگی وجود نخواهد داشت
امنیت آبی: رابطه آب ـ غذا ـ انرژی ـ اقلیم
مجله بینش – شماره ششم
آب و فرهنگ در تاریخ ایران زمین
مدیریت آب، از چالش‌های مهم پیش روی دولت تدبیر و امید است
آب نماد ثروت است!
بحران جدی آب از سد کرج تا ارومیه
سونامی نمک ارومیه به تهران می‌رسد!